|
خلاقیت عیب دار. |
 |
یکی بود یکی نبود پسری بود که به تازگی دست خود را به خاطر شکستگی گچ گرفته بود. پسر بچه شب ها که می خواست دندان هایش را مسواک بزند مسواک را با یک دست میگرفت وخمیر دندان را به داداشش میداد تا خمیر را روی مسواک بزند. کار داداش پسربچه شده بود خمیر دندان زدن روی مسواک.روزی داداش پسر بچه تصمیم میگیرد خلاقیت به خرج دهد و یک اختراعی کند که داداش دست شکستش راحت خمیر دندان را روی مسواک بزند. نشست فکر کرد و فکر کرد تا آخر فکری به ذهنش رسید. او یک خمیر دندان را به مسواک داداشش چسباند. ولی مشکل خلاقیتش این بود که باید در خمیردندان همیشه باز بود تا داداش دست شکسته اش با یک دست هم خمیر دندان را میگرفت و خمیردندان می زد. ولی انگار داداشش فقط تا یک هفته دستش توی گچ بود برای همین یک هفته که مهم نبود که در خمیردندان باز باشد . یک هفته گذشت وپسر بچه تاقبل ان به راحتی بایک دست مسواک را میگرفت وخمیر دندان میزد.
|
|
|
|
|